کد مطلب:102425 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:333

آفرینش انسان











«ثم جمع، سبحانه، من حزن الارض و سهلها و عذبها و سبخها، تربه سنها بالماء حتی خلصت و لاطها بالبله حتی لزبت، فجبل منها صوره ذات احناء و وصول و اعضاء و فصول، اجمدها حتی استمسكت و اصلدها حتی صلصلت، لوقت معدود و امد معلوم.»[1].

[صفحه 186]

آنگاه خدای سبحان و منزه از هر عیب، از بلندی و پستی و شیرین و شور زمین خاكی برگرفته آب بر رویش ریخت تا گلی خالص شد و با رطوبت چنان به هم زد كه به صورت گلی چسبنده درآمد، در نتیجه از آن گل گونه ای ساخت دارای پهلوها و پیوندها و اندامها و بندها،

آن گونه را خشك كرد چنانكه به هم درآویختند و استوار و محكم ساخت چنانكه از خشكی طنین زنگ از آن برمی خاست و آن را تا روزگاری شماره شده و سر رسیدی دانسته شده بدین حال نگاه داشت.

«ثم نفخ فیها من روحه فمثلت انسانا ذا اذهان یجیلها و فكر یتصرف بها و جوارح یختدمها و ادوات یقلبها و معرفه یفرق بها بین الحق و الباطل و الاذواق و المشام و الالوان و الاجناس، معجونا بطینه الالوان المختلفه و الاشباه الموتلفه و الاضداد المتعادیه و الاخلاط المتباینه، من الحر و البرد و البله و الجمود.»[2].

آنگاه از روان خدایی خویش در آن دمید و در نتیجه به صورت انسانی شكل گرفت دارای ذهنهایی و حواسی كه آنها را به گردش و حركت وادارد و اندیشه ای كه رفتارهای گوناگون را بوسیله ی آن انجام دهد و

[صفحه 187]

اندامهایی كه هر یك را در جهتی به خدمت گیرد و ابزارهایی كه هر كدام را زیر و رو كند و توان شناختی كه بدان وسیله حق را از باطل جدا سازد و چشائیها و بویائیها و رنگها و گونه ها را در اختیار گیرد، آمیخته ای از سرشت به رنگهای گوناگون و همانندهای سازگار و همگون و سرشتهای ناسازگار و ناهمگون و آمیزه های از هم دور شونده، از قبیل گرما و سرما و رطوبت و خشكی.

سیر تكاملی آفرینش انسان بر روی زمین، بدین شكل ادامه می یابد:

«ایها المخلوق السوی و المنشا المرعی، فی ظلمات الارحام و مضاعفات الاستار! بدئت «من سلاله من طین» و وضعت «فی قرار مكین، الی قدر معلوم» و اجل مقسوم، تمور فی بطن امك جنینا لا تحیر دعاء و لا تسمع نداء، ثم اخرجت من مقرك الی دار لم تشهدها و لم تعرف سبل منا فعها، فمن هداك لاجترار الغذاء من ثدی امك و عرفك عند الحاجه مواضع طلبك و ارادتك!؟

هیهات! ان من یعجز عن صفات ذی الهیئه و الادوات، فهو عن صفات خالقه اعجز و من تناوله بحدود المخلوقین ابعد!»[3].

[صفحه 188]

هان ای آفریده ی راست قامت و به هستی پا گذاشته ای كه همه ی جنبه ها و نیازهایش در نظر گرفته شده است، ای آنكه در تیرگیهای رحمها و پرده های تو در تو پا بدین جهان گذارده ای! آفرینش تو از مشتی برداشته از خاك آغاز شد، آنگاه در قرارگاهی جایدار و مناسب گذاشته شدی، تا زمانی معین و سر رسیدی بهره شده. در شكم مادرت به صورت جنین تكان می خوردی، نه فریادی را پاسخ می دادی و نه بانگی را می شنیدی، سپس از قرارگاهت به سرایی بیرون آورده شدی كه هرگز آن را ندیده بودی و راه سودهایش را نشناخته بودی، پس چه كسی ترا برای مكیدن خوراك از پستان مادرت و نشخوار آن راهنمایی كرد و جایگاههای درخواست و خواستت را در هنگام نیاز به تو شناسانید!؟

هیهات! بیگمان آن كس كه از نشانیهای موجودی با شكل و هیات و ابزارهای گوناگون ناتوان است، از درك نشانیهای آفریننده ی خود ناتوانتر و از دست یافتن به كرانه ها و ویژگیهای نهایی آفریدگان دورتر است.

[صفحه 189]


صفحه 186، 187، 188، 189.








    1. همان از خطبه 185.
    2. نهج البلاغه، از خطبه ی 1.
    3. نهج البلاغه، از خطبه ی 163.